محل تبلیغات شما

roga



باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد آنقدر 

که اشک ها خشک شوند باید این تن اندوهگین را 

چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد .

به چیز دیگری فکر کرد باید پاها را حرکت داد 

و همه چیز را از نو شروع کرد.



+جایی که نخوانت دیگه حرفی از احساس نمیمونه!


یه عالمه سوال دارم‌ 

یه عالمه حرف 

یه عالمه آدمایی که نمیخوان منو بشنون

یه عالمه شبهه دارم


چرا هرکار میکنیم فکر میکنید برای مردم؟ 

پس خودمون چی؟

چرا فکر نمیکنید واقعا کساییم هستند که برای خودشون و دل خودشون و دنیای خودشون زندگی میکنن.


کارهاشون.رفتارشون بخاطر مردم نیست بخاطر جلب توجه نیست.بخاطر ثواب نیست.فقط بخاطر خودشونه 

چون میخواد خودش درون خودش حالش خوب باشه درون خودش بهشت باشه. حالا یکی با قرآن حالش خوبه یکی با آهنگ.یه مریض با یک قرص خوب میشه یکی با یک آمپول . 

چرا هرکی تیپ میزنه ما فکر میکنیم اومده مخ بزنه و جلب توجه کنه؟ چرا همه رو با این چشم میبینیم.

ما خوشمون میاد زشت باشیم؟

خوشمون میاد بو عرق بدیم؟ 

چرا عطر میزنیم فکر میکنید واسه بقیه میزنیم؟


نمیگم همه خوبیم همه برا خودمون اینکارو میکنیم

اما خیلی از کارامون دلیه. واس خودمون 


مث اینه ک تو دانشگاه پسری خوشتیپ کنه یا دختری آرایش میگن هه هان ببین با دوست دختر/پسرش قرار داره

چرا فقط باید واس دوستش خوشتیپ کنه؟چرا ؟

مگه برا خودش ارزش قائل نیس؟

اینجا کسی هس که دوست داره زشت بگرده؟ کاری به فکر مردم و حرف مردم ندارم . فقط خودت فک کن تنهایی تو این دنیا فک کن تو مریخ تنها زندگی میکنی خوشت میاد زشت باشی؟

اگه تو اون دنیا تنها باشی واسه حال خوب خودت چیکار میکنی؟

تو خونه شماها غذای خودتون خوشگل نمیکنین با مخلفات فقط برا خودتون؟ 

میکنین.

همه آدما زیبایی دوس دارن .(دوست دارن زیبا باشن.زیبا بخورن.زیبا ببینند) اما الان فکرا شده آره خودت خوشگل کنی که بقیه ببینن! پس خودم چی؟

خودمم دوست دارم زیبا باشم.ن برای نگاه مردم برای خودم 



چرا غذا میریم پیتزا می خوریم چون مردم میخوان؟ نه! چون خودمون دلمون میخواد.


بفهمید که آدماییم هستن که بقیه آدما و نظرات و فکرشون به چ پ شونم نیس و فقط برای دل خودشون و حال خوب درونی خودشون زندگی میکنن. یه جوری زندگی میکنن که پیش خودشون عقده و حسرت و نفرت و حال بد نمونه.

*همه اونایی که دنبال توجه اند عقده ای شدن چون هیچ وقت نگذاشتن زندگی کنن و بفهمن زندگی چیه.


ما چرا صدقه میدیم برا اینکه بلا ازمون دور شه و تصادف نکنیم؟ دیدید قبل سفر همه صدقه میدن که تصادف نکنن سالم برن و سالم برگردن اما ببینید چقدر از همون ادما تصادف کردن مُردن

حالا چی میخوام بگم میخوام بگم این صدقه نیست وقتی صدقع است که بگی این چندتومن بره برا فقیرا چون من دلم میسوزه بچه ها گرسنه باشن . ن به ثوابش کار دارم ن به تاثیرات صدقه . فقط صدقه میدم چون دلم میخواد چون نمیتونم بیخیال باشم.


امروز یکم انرژی داشتم چون یک کتاب خوب برای تمرین writingپیدا کردم و همین امروز تقریبا ۱۰۰ ص اش خوندم و کلی چیزایی که استاد تو کل ترم گف در همین ۳ درسش یاد گرفتم و خیلی چیزای بیشتر و مهم تر 

و بصورت خودخوان میخونم چون رایتینگ همیشه دوس داشتم و برام مهم بوده و کسی نبود ک کمکم کنه و استادهاشم خوب نبوده و نیست در نتجه تنها دست بکار شدم 

و حس میکنم چه دارم حیف میشم که استاد نیستم! 

وقتی ادم کتاب خوب و جذاب انتخاب کنه خودکار تشویق میشه به خوندن و یادگیری 

تا یادم نرفته اسم کتاب بگم : 

Longman academic writing series 

که ۵ تا جلد هست و من چون خیلی افتصاحم همون سطح مبتدی ۱ دارم میخونم واقعا عالیه و تا ۵ (تابستون) پیش میرم :) 



پ.ن: این روزا از شبکه ها بیرون اومدم و سرکرمی های دیگ پیدا کردم و به علت اعصاب داغونم از ادما هم فاصله گرفتم 

و درحال دیدن سریال ترکی هستم (چیز بد نداره و خنده داره اسمش پرنده سحر خیز / پرنده خوش اقبال) 

+ امتحانا :/ 



پ.ن۲: دیشب عصبی بود چون میخواستم برم دشویی یه سوسک گنده بود هبچکسم نبود نشستمممممم تا ساعت ۲ شب مامانم اومد رف دید گف نیستش :/ واعی گم شده بود .دیگه با کلی صلوات و التماس رفتم . 

دلیل دیگه عصبانیتم دوستم که هی سوال میپرسه چیکار کردی و چی خوندی ایش:/ ولم کنا 


یه اشتباه از یه جایی شروع میشه آروم و بیصدا با خوشی  و خوش بینی . ینی حتی چیزای بدم خوب میبینی .‌‌ این اشتباه اونقدر ادامه پیدا میکنه و ریشه دار میشه تو جونت که وقتی میفهمی اشتباه بوده و تا چه حد در جونت ریشه کرده راهی جز نابود کردن و سوزوندن خودت برات نمیمونه.



اما برای تموم کردن این اشتباه و سوزوندن این ریشه به دوبرابر زمان احتیاج هست اونموقع آروم بود و الان با پاره کردن هر رگه از ریشه های این اشتباه یه داد یه اه یه شکوه ازم بلند میشه که از تو رفتارم و نوشته هام مشخصه.


این منی که میبینید داره ریشه های اشتباهش قطع میکنه ناراحت نیستم ولی دلیلای خوشحالیمم بین این تار و پود گم شده و تا هرس شدن کاملش طول میکشه تا بشم همون آدم قبل.






سلام به کاتا و سارا . 

من نرفتم فقط وبم بستم طبق معمول چون عصبیم :/ 

کلا رفتن کار من نیست و من هیچ وقت متونستم از جایی برم یا کلا برم :/ و فقط نظاره گر آمدن ها و رفتن ها بوده ام  و اگر جایی ترک کردم جایی بوده که هیچ احدی نبوده و من در اون جا ارزشی نداشتم :( 

اما اینجا هستم و خواهم بود :)))))) تا زمانی که دوستان عزیزی مث شما هستند ؛)


حرف میزنم ولی هیچ کس انگار منو نمیشناسه یا انگار من هیچ کس نمیشناسم 

سردرگمم . 

از حرف ازدواج و شوهر و زندگی نفرت دارم

حس بدی دارم

هیچی نمیخوام

از مردا بیزارم

از خودخواها متنفرم

بدم میاد از همه کسایی ک از من بدشون میاد از من متنفرن و از من ایراد میگیرن. 

بدم میاد از ادمای فضول 

بدم میاد از همتون 



یک حس غربت دارم شدیدا که با هیچکس این حس از بین نمیره .

لعنت به خودم که خودم به چیزایی و کسایی عادت دادم که لایق یک ثانیه ی این حس نیستن 

مرگ بر هرچی آدم بی مایع و خودخواهه 

ادمایی که نه تنها خودخواهن بلکه میخوان دیگران هم به زور به راه خودشون بکشن.


با اتفاقی که امب افتاد اون لحظه اصلا نترسیدم اما الان هربار بهش فک میکنم بیشتر دلم خالی میشه و میترسم.
دلم میخواد الان یک پیرزن ۶۰-۷۰ ساله دم مرگ بودم تا این حد حوصله زندگی کردن و زنده بودن ندارم
از همه چی عصبیم و استرس دارم اونقدر که نمیدونم چیکار کنم
از بودن و نبودن ها
از امتحانا
از اتفاقا
از کارها
سردرگمم دلم میخواد۳ روز بی وقفه بخوابم تا شاید به آرامش برسم :( 


حسادت. 

به عابری که فقط یک نگاه به تو میکند هم حسادت میکنم.


*********

خواندن همه بهانه است من برای خواندن تو مشتاقم 

باورت بشود یا نه همه چیز را با تو میخواستم

بدون تو حتی زندگی را هم نمیخواهم 



حال نیستی و من دگر هیچ نخواهم .


************

دردناک است کسی که دوستت داشته و دیگر ندارد

تا کسی که دوستت نداشته و دیگر هم ندارد :( 

************

آخر ان نفس عمیق که میشم دوباره تنم را پر از درد نبودنت میکند

از وقتی نیستی درد جای اکسیژن در هوای حوالی من است!


********

پایین نوشته هایم نوشتم مخاطب ندارد اما از تک تک کلماتم حرف به حرف م خ ط ا ب بیرون میزند 

انگار کلمات بیشتر از من جرئت گفتن دارند 

کسی در پس ذهنم پنهان است 

که گاه گاه در ته چشمانم او را میبینی 


و حال از کلماتم او را لمس میکنی 

شاید از کلماتم د و س ت ت د ا ر م ها هم بیرون زده باشد!

**************

نشسته ام حرفایت را به خودم میزنم

انقدر تکرار میکنم که از خودم  یک  تو بسازم !

**********

دل مشغولی. شعاری که فقط ظاهرانس و در دل هرکس شاید ختم به یک نفر باشد!

دل از نگاه من تمام اعضا و جوراح بدن است ذهن .چشم.گوش.دست و پا.و.

دست و پایی که به سمت "او " میرود 

و چشم که همه را "او" میبیند 

و گوش که منتظر صدای "او"ست 

همه باهم خواهان دیدن و بودن "او" هستند 

آخرش میشود "دلم تو را میخواهد" 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها